مرحوم قاضى نوراللّه  در كتاب مصائب النواصب ـ كه ردّ بر كتاب رفض الرّوافض است ـ از قول مخالفين ما مى نويسد:
خون هايى ريخته شد تا اسلام باقى ماند . از طرف ابوجهل و ابوسفيان حمله هايى بر پيغمبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ و اصحاب او شد و جنگ ها اتفاق افتاد؛ خندق، احزاب، بدر و... حال شما شيعه ى رافضه مى گوييد:

تمام اصحاب پيغمبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ مرتدّ شدند، و فقط دو سه نفر از آن ها خوب و بر حقّ اند، و تمام متديّنين از اهل اسلام همه باطل، و فقط يك مشت شيعه بر حقّ اند!

آرى ما پيرو مكتب اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ هستيم و آنان را به حق مى دانيم و همه ى مسلمانان مأمور به مودّت با آنان هستند، و لذا هيچ اشكال و اعترافى بر ما نبايد باشد كه چرا مذهب ديگران را ترك نموده و از مكتب احديّت پيروى مى كنيم، بلكه اعتراض بر ديگران وارد است كه چرا مكتب احديّت را كنار گذاشته اند.
اهل تسنّن در فقه ملتزم هستند كه فتواى امام صادق ـ عليه السّلام ـ را ناديده بگيرند، بلكه تا بتوانند مخالفت مى كنند! لذا وقتى مالك از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ روايت نقل مى كند، تحمّل آن براى آن ها سنگين و دشوار است، لذا مى گويند: اگر چه روايت كرده امّا احتجاج به روايت او نكرده است، يا در جاى ديگر مى گويند: روايت نكرده مگر بعد از غلبه ى بنى هاشم! نَوَوِىّ در شرح صحيح بخارى جان مى دهد تا روايت را با عمل خودشان موافق كند! ذهبى با اين كه دأبش بر عدم ذكر ائمّه ى مذاهب اربعه است، بعد از ذكر امام صادق ـ عليه السّلام ـ مى گويد: «بَلْ إِنَّهُ مِن الاْءَبْرارِ، إِنَّهُ مِنَ الصّادِقِين!» بلكه او از ابرار و راستگويان است!
اين كلام او نادر است! چون عقيلى، ائمّه ى مذاهب را در چهار نفر منحصر كرده و راجع به امام صادق ـ عليه السّلام ـ گفته است: «إِنَّهُ فِى نَفْسِى مِنْهُ شَىْ ءٌ!»
در دل من چيزى [ترديد، بلكه عدم اعتقاد] نسبت به او وجود دارد!
يعنى اين كه:
«إِنَّا وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىآ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَىآ ءَاثَـرِهِم مُّقْتَدُونَ »(1)
ما پدران خود را بر يك مقصد و اعتقاد يافتيم و ما پيرو آثار آنان هستيم.
اگر اصحاب پيامبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ خوب بودند، آن گونه كه شما مى گوييد، پس «قُومُوا عَنِّى»(2)؛ (از نزد من برخيزيد و برويد) براى چه بود؟! و حضرت رسول ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ آن را به چه كسى فرمود؟! همان اصحاب بودند كه بعد از داد و بى دادى كه در محضر حضرت رسول اكرم ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ كردند، فرمود: از نزد من برخيزيد و برويد! لابد مى فرماييد: پيغمبر اكرم ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ مى خواست از آن ها عذرخواهى كند كه زحمت كشيديد كه تشريف آورديد؟!
با همه ى اين ها باز هم مى گوييم: ما با شما صلح و سازش مى كنيم و مى گوييم: هر كدام از صحابه كه با اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ خوب بودند، ما هم با آن ها موافق و دوست هستيم؛ و اگر با اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ خوب نبودند، ما هم با آن ها خوب و موافق نيستيم، شما هم مى گوييد: «لاَّآ أَسْـءَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»(3)
من در برابر اداى رسالت، پاداشى به جز مودّت و دوستى نزديكانم از شما نمى خواهم.
بنابراين، شما هم بايد با آن ها خوب و موافق نباشيد، و نبايد چشم بسته از اسلاف خود تبعيت كنيد و بگوييد:
«إِنَّا وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىآ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَىآ ءَاثَـرِهِم مُّقْتَدُونَ »(4)
چرا مذاهب در چهار مذهب منحصر شد، چرا پنج مذهب و يا بيشتر نشد؟! چرا حديث ثقلين را كَالْعَدَم مى شماريد و مكتب و مذهب عترت و اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ را كنار مى گذاريد؟! چه مى شد اگر مى گفتيد: جعفر بن محمّد اَعْلَم از ائمّه ى مذاهب اربعه است، چنان كه حديث ثقلين مى گويد، و يا حدّاقلّ مثل آن ها است؟! زيرا حديث ثقلين مى گويد: تنها از عترت و اهل بيت پيامبر ـ صلّى اللّه  عليه وآله وسلّم ـ تقليد كنيد و پيرو مكتب آن ها باشيد. از بزرگان خود شما هم نقل شده كه گفته اند:
«لَمْ أَرَ أَفْقَهَ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍّ.» من كسى فقيه تر از محمّد بن على [امام باقر ـ عليه السّلام ـ] نديده ام.
ابو حنيفه نيز درباره ى امام صادق ـ عليه السّلام ـ گفته است: «أَعْلَمُ النّاسِ وَ لَمْ نَرَهُ عِنْدَ عالِمٍ.»(5) با اين كه ما او را نزد هيچ عالمى نديده ايم از همه اعلم است!


1. سوره ى زخرف، آيه ى 22 و 23.
2. مسند احمد، ج 1، ص 325؛ صحيح بخارى، ج 1، ص 37؛ ج 7، ص 9؛ ج 8، ص 161؛ بحارالانوار، ج 22، ص 474؛ ج 30، ص 531، 536، 538 و 545؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 12، ص 87
3. سوره شورى، آيه ى 23.
4. سوره ى زخرف، آيه ى 22 و 23.
5. بحارالانوار، ج 2، ص 294؛ علل الشرائع، ج 1، ص 91؛ به نقل از ابوحنيفه.